پرسش و پاسخ

امر به معروف و نهی از منکر

آنچه درباره امر به معروف و نهی از منکر باید بدانیم .

بخش اول

۱-امر به معروف و نهی از منکربه زبان ساده به چه معناست؟

مردم در جامعه اسلامی باید احساس وظیفه کنند و از خوبیها تشویق به عمل آورند و جلوی زشتی ها و خلاف ها را با حرف و عمل بگیرند و نسبت به اوضاع جامعه و رفتار دیگران بی تفاوت نباشند .نام این نظارت و کنترل مردمی ،امر به معروف و نهی از منکر است.

۲-آیا امر به معروف و نهی از منکر دخالت در امور دیگران نیست ؟

غرب زدگان با بهانه قرار دادن «آزادی»ممکن است به این وظیفه اشکال بگیرند و آن را نوعی دخالت در کار دیگران و سلب آزادی از مردم وانمود کنند ولی با توجه به آن که شرائط اجتماع و رفتار افراد،چه خوب و چه بد،بر دیگران تأثیر می گذارد،آزادی انسانها در محدوده ای است که به دیگران زیان نرساند و حقً دیگران را ضایع نکند .بنابراین ،مردم حق دارند که به سبب برخورداری از اجتماعی سالم و پاک ،به عمل کسانی که محیط زندگی را آلوده و فاسد می کنند ،اعتراض کنند و جلوی آنها را بگیرند .اگر محیط،آلوده باشد حتی افراد سالم هم بیمار می شوند .آلودگی های اخلاقی زیانی بیشتر از آلودگی طبیعی دارد،چرا که نه تنها جسم را ،بلکه فکر،اخلاق و رفتار دیگران را زشت و خراب میکند و اکر جامعه ای از نظر انسانی و اخلاقی ،منحط و خراب شود،پیشرفتهای علمی و رشد صنعتی برای آن جامعه ،سعادت و خوشبختی نمی آورد.

۳- آیا واقعا امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجب است ؟

بله،امر به معروف و نهی از منکر ،جزء «فروع دین» و از واجبات الهی است و مثل نماز و روزه و حج و….از تکالیف حتمی مسلمان به حساب می آید ،البته از واجبات کفایی است ،نه عینی.

۴- دیگری گناه می کند به من چه ؟

در اینجا مناسب است حدیثی را که از رسول خدا (ص)در مورد تأثیر سوء گناه و زیان های بی تفاوتی در مقابل اهل گناه و فاسد کنندگان اخلاق و عفت جامعه است بیاوریم : «یک فرد گنهکار در میان مردم ،همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار گیرد ،تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند ،در جواب گوید :من در سهم خود تصرف میکنم! طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده،یکباره همگی در دریا غرق می شوند »

امر به معروف و نهی از منکر ،نوعی نظارت عمومی در جامعه است و اگر مورد بی توجهی قرار گیرد ،زیان های مفاسد و گناهان،دامن همه ی افراد را فرا می گیرد و «آتش که گرفت ، تر و خشک می سوزد»

۵-اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود ،چه می شود؟

متأسفانه هر چه بیشتر،این فریضه مهم فراموش و متروک شود و نسبت به اجرای کارهای خوب و جلوگیری از بدی ها و مفاسد بی تفاوت باشد و هر کس بگوید:به من چه؟خوبی ها در جامعه کم رنگ می شود و گناه و بی بند و باری و تخلف افزایش می یابد.انجام این دو واجب،نشان تعهد و ایمان و پای بندی به دستورهای خدا و ارزش های اخلاقی استو سستیدرباره ی آن خبر از بی ایمانی یا ضعف اراده و آگاهی می دهد .بی تفاوتی نسبت به خوبی ها و بدی ها،خودش یکی از ویژگیهای ناپسند اخلاقی و نشانه ی بی شخصیتی انسان است.جامعه ای هم که «نظارت عمومی» در آن نباشد،جامعه ای مرده است.

۶-آنچه ما در عمل میبینیم این است که گفتن ما چندان هم اثر ندارد آیا باز هم امر به معروف و نهی از منکر واجب است ؟

البته ممکن است با گفتن یک نفر یا یک بار ،تأثیر نکند ولی تکرار آن مؤثر باشد،که در اینجا باید اقدام کرد.یا اگر تذکر فردی بی اثر باشد ولی گفتن جمعی مؤثر باشد باید تذکر گروهی داد یا حتی ممکن است در آن فرد اثر نکند ولی برای جامعه مؤثر باشد که باز هم امر به معروف واجب است و در هر حال با احتمال عدم تأثیر این واجب مهم برداشته نمی شود .

۷- آیا درست است که گنهکار را باید تحقیر کنیم تا ادب شود؟

هرگز با توهین و تحقیر و اهانت،به خصوص در حضور دیگران،کسی را به کار نیک جذب کردیا او را از کار زشت باز داشت.بلکه این گونه برخورد،گاهی عامل لجاجت می شود و شرایط را بدتر می کند.شخصیت قائل شدن به طرف و برخورد احترام آمیز،او را بهتر جذب میکند.

بخش دوم
نگرش قرآن به امر به معروف و نهی از منکر

در میان همه آیاتی که بر امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند، دو آیه ۶۷ و ۷۱ سوره توبه ویژگی خاص دارند.[۷] در این دو آیه، خدای تعالی می فرماید زنان و مردان مؤمن بر یکدیگر ولایت دارند، و در پرتو این ولایت است که امر به معروف و نهی از منکر می کنند. این ولایت را به هر معنایی بگیریم، چه به معنای محبت و چه به معنای نوعی سلطه و قدرت قانونی، یا به هر معنای دیگر، برای این است که مؤمنان یکدیگر را از کارهای زشت باز دارند؛ زیرا انسان اگر بخواهد در جامعه کسی را از گناه دور کند، باید نوعی تسلط و حق قانونی بر آن فرد داشته باشد تا بتواند این کار را انجام دهد.

در فرهنگ غرب چنین حقی به کسی نمی دهند تا بتواند مانع ارتکاب گناه دیگران شود یا در امور معنوی دیگر افراد جامعه دخالت کند. اگر کسی نیز چنین کاری کند، او را سرزنش می کنند. ولی در اسلام، این گونه نیست. در مکتب اسلام همه مؤمنان به منزله یک پیکرند؛ همان طور که خود را از گناه دور می سازند، وظیفه دارند دیگران را نیز از گناه دور کنند. در اسلام، افزون بر بینش اخلاقی و عاطفه انسانی که انسان را وامی دارد تا مانع از سوختن دیگری براثر گناه شود، امر الهی و دستور خداوند وجود دارد که مؤمنان نگذارند افراد جامعه بر اثر گناه بسوزند. این کار از مهم ترین واجبات است و طبق روایتی، امر به معروف و نهی از منکر فریضه عظیمی خوانده شده است که دیگر فرایض و واجبات به واسطه آن پایدار هستند.[۸] امر به معروف و نهی از منکر ضامن بقا و اجرای دیگر فرایض در جامعه است و عمل به دیگر واجبات در گرو امر به معروف و نهی از منکر است. اگر در جامعه به امر به معروف عمل شود، به واجبات دیگر نیز عمل خواهد شد، و اگر امر به معروف ترک شود، بقیه واجبات نیز ترک می شوند. پس برای اینکه امر کننده به معروف بتواند به دیگری با کلام گوشزد کند و عملا جلو او را بگیرد، باید بر او نوعی ولایت داشته باشد؛ یعنی قانون به نوعی تسلط دهد که بتواند جلو او را بگیرد. این نوعی ولایت است. شاید منظور خداوند از اولیا در آیه و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض، این معنا باشد که خداوند چنین ولایتی را به مسلمان داده است که مسلمانان دیگر را امر به معروف و نهی از منکر کند.

معنای دیگری که می توان برای ولایت ذکر کرد، «دوستی» است؛ یعنی چون مؤمنان به یکدیگر محبت دارند و دلسوز هم هستند، همدیگر را از مبتلا شدن به گناه و کاری که به عذاب ابدی دچار می کند، باز می دارند. آن محبت حاکم بر مؤمنان ایجاب می کند که امر به معروف و نهی از منکر در میان آنان وجود داشته باشد. در آیه هر دو معنا قابل طرح است. خداوند متعال در مقابل مؤمنان، از منافقان سخن به میان می آورد؛ ولی در آن مقام واژه اولیا را به کار نمی برد، بلکه می فرماید: المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض و به جای یامرون بالمعروف، می گوید: یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف. با توجه به بیان این دو آیه، چند سؤ ال مطرح می شود که اکنون به بررسی آنها می پردازیم:

چرا قرآن در مقابل مؤمنان تعبیر منافقان را آورده است؟

پرسش این است که چرا خدای تعالی در مقابل جمله «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»، تعبیر «الکافرون و الکافرات، یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف» را نیاورده، و در مقابل واژه «مؤمنان» از واژه «منافقان» بهره برده است.

بدین سؤ ال می توان چنین پاسخ داد که منافقان کسانی هستند که در جامعه اسلامی زندگی می کنند و تظاهر به ایمان دارند و در ظاهر، تمامی ارزش های اسلامی را پذیرفته اند، اما به هیچ یک از باورهای دینی اعتقاد قلبی ندارند. آنان در ظاهر، با مسلمانان همراهی می کنند، ولی در پنهان با آنان دشمنی می ورزند و اگر فرصت مناسبی بیابند، به مسلمانان ضربه می زنند؛ بر خلاف کافران که در جامعه اسلامی نیستند و اگر هم در میان مسلمانان زندگی می کنند به صورت علنی، مواضع خود را علیه ارزش های اسلامی اعلام می دارند. از این روی مسلمانان ایشان را می شناسند و مرزی میان خود و آنان می کشند.

بنابراین خطر منافقان از کافران بیشتر است؛ زیرا اینان در جامعه اسلامی رسوخ کرده اند و به ارزشهای اسلامی اعتراف دارند و تظاهر به ایمان می کنند؛ اما به هر مکر و حیله ای دست می یازند تا مردم را از دین جدا کنند. از این روی، خداوند متعال با طرح نام آنان در مقابل مؤمنان، هشدار می دهد که مؤمنان مواظب دین خود باشند و بدانند که منافقانی در درون جامعه اسلامی هستند که امر به منکر و نهی از معروف می کنند.

مصلحت ولایت مؤمنان بر یکدیگر

شبهه دیگر اینکه خدای تعالی درباره منافقان، مانند مؤمنان، واژه «اولیا» را که به معنای دوستی یا نوعی سلطه قانونی است، به کار نبرده است. این مسئله را از دو جهت می توان بررسی کرد؛ زیرا اگر این واژه را به معنای ولایت بگیریم که به معنای ولایت مؤمنان بر همدیگر است، برای اینکه مؤمنان بتوانند بر یکدیگر امر و نهی کنند، باید مجوز و تسلط قانونی داشته باشند، و خدای تعالی نوعی ولایت و قدرت قانونی برای آنان جعل کرده تا بتوانند در کار یکدیگر دخالت کنند. اما منافقان، که با «امر به منکر» و «نهی از معروف» می خواهند دین را از مردم بگیرند، نیازی به ولایت ندارند؛ زیرا ولایت یک حق قانونی است و قانون در هیچ جامعه ای، امر به منکر را تجویز نمی کند.

«ولایت» می تواند به معنای دوستی و محبت باشد؛ بدین معنا که برخی از مؤمنان دوست برخی دیگرند و به هم محبت می ورزند؛ از این روی، وقتی می بینند ضرر و زیانی متوجه مؤمنی می شود، نگران می شوند و می کوشند که او را متوجه ضرر کنند. مؤمنان چون به همدیگر محبت دارند، یکدیگر را امر و نهی می کنند و راضی نمی شوند برادر و خواهر ایمانی آنان در آتش جهنم بسوزند. اما منافقان مانند مؤمنان دلداده یکدیگر نیستند. هر کدام از آنها به فکر منفعت خویش است. اگرچه در ظاهر، میان آنان اجتماع، هماهنگی و مشارکت باشد، دل هاشان از هم پراکنده است؛ چنان که خدای تعالی درباره آنان می فرماید: تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی؛[۹]آنان را متحد می پنداری، ولی دل هایشان سخت پراکنده است.

در دل های پراکنده آنان مهر و محبتی در قبال هم وجود ندارد. اگر منافع شخصی آنان تاءمین نشود، به جان یکدیگر می افتند و حتی یکدیگر را ترور می کنند؛ چون هر کسی به فکر منافع خود می باشد، و اگر اجتماع تشکیل می دهند و در برخی کارها با هم مشارکت دارند، به دلیل آن است که دامی برای تاءمین منافع خود بگسترانند. اگر در این اجتماع و مشارکت تزاحم پیدا کنند و منافع شخصی آنان به خطر افتد، همه چیز تمام می شود و محبتی در میانشان نمی ماند؛ در حالی که مؤمنان به هم محبت دارند، و از همین روی، دلسوز یکدیگرند و همدیگر را امر و نهی می کنند؛ زیرا می خواهند برادر و خواهر ایمانی آنان در آتش جهنم نسوزد. از این روی، خدا چنین قدرت قانونی ای برای امر به معروف و نهی از منکر به آنها داده است و آنان بر هم ولایت دارند. بدین جهت، خدای تعالی درباره مؤمنان می فرماید که آنان اولیای یکدیگرند، ولی این تعبیر را درباره منافقان به کار نمی برد.

امکان امر به منکر و نهی از معروف در جامعه اسلامی

سؤ ال پیچیده دیگری که در این مقام مطرح می شود، این است که چگونه در یک جامعه، افرادی یافت می شوند که به کار بد و منکر امر کنند؛ زیرا در هر جامعه ای، منکر به معنای زشت و بد است. چگونه در جامعه ای مردمی پیدا می شوند که به زشتیها امر می کنند؟ در جامعه اسلامی که همه به ارزش ها اعتراف دارند و تظاهر به ایمان می کنند، چگونه افرادی می آیند و به منکر امر می کنند؟ چگونه در جامعه اسلامی کسانی جرئت می کنند به افراد جامعه دستور بدهند که کار بد انجام دهند؟ به طور قطع، این افراد هدفی را دنبال می کنند و اطمینان دارند که کسانی از آنان تبعیت می کنند؛ زیرا اگر چنین بود که مردم را به دزدی، فسق و فجور و کارهای زشت دیگری امر کنند، ولی کسی به سخن آنان گوش فرا ندهد، انگیزه «امر به منکر» پیدا نمی کردند. پس معلوم می شود امر و نهی آنان اثری در جامعه دارد که این همه تلاش می کنند و می خواهند منکر در جامعه تحقق یابد.

براین اساس باید بررسی کرد که منظور از معروف و منکر چیست. ممکن نیست که مراد از منکر، – به اصطلاح منطقی و فلسفی – منکر به حمل اولی باشد، و کسی در جامعه به مردم امر کند که به کارهای بد و ناشایست دست زنند و از اعمال خوب بپرهیزند. چنین امر به منکری تاءثیری در مردم نمی گذارد؛ زیرا همه مردم نوعی از ارزشها را باور دارند و اجازه نمی دهند کسی آشکارا آنان را به کار بد فراخواند؛ یعنی به طور مستقیم، به مردم بگوید که «کار بد و ناشایست انجام دهید». به طور مسلم، هیچ عاقلی چنین سخنی نمی گوید و هیچ عاقلی به چنین حرفی گوش فرا نمی دهد. از این روی، مراد قرآن از امر به منکر منافقان، منکر به حمل اولی و ذاتی نیست، بلکه این است که ایشان درباره مصادیق منکر و معروف، امر و نهی می کنند. آنان مردم را به کارهایی دعوت می کنند که در واقع، منکرند، ولی ایشان این مصادیق را به مثابه معروف و کارهای خوب معرفی می کنند.

منافقان با سوء استفاده از پاره ای مفاهیم، روش های مغالطه آمیز و شیوه های تبلیغی شیطانی، مردم را به منکر امر می کنند و به انجام اعمال ناشایست وامی دارند. آنان نخست زمینه ای فراهم می کنند که یک رشته از کارها، «خوب» وانمود شود و مردم چنین تلقی کنند که این کارها خوب است؛ بعد به مردم می گویند که این کارهای خوب را – که در واقع مصادیق کارهای زشت و بد هستند – انجام دهند، از طرف دیگر، در زمینه یک رشته از کارهای خوب به گونه ای تبلیغ می کنند که زشت و بد وانمود شوند، و بعد مردم را به انجام آنها وامی دارند، اینک در جامعه ما، مصادیق فراوانی از آنها یافت می شود، و با وجود ریشه های نفاقی که هنوز در کشور ما وجود دارد، نباید از وجود چنین اقداماتی تعجب کرد.

برای نمونه، پیش تر در جامعه ما برای خانم ها مفهومی ارزشی به نام «حیا» وجود داشت. به طور قطع، حیا یکی از صفات خوب برای زنان است. البته حیا برای همه خوب است – چه برای مرد چه برای زن – ولی یکی از صفات و ویژگیهای برجسته خانمهاست. قرآن نیز واژه های حیا و استحیا را می ستاید؛ و حتی در داستان دختران شعیب که یکی از آنان از طرف پدر خود آمده بود تا حضرت موسی را به منزل دعوت کند، خدای تعالی با زبان مدح از حیای آن دختر یاد می کند و می فرماید: فجاته إحداهما تمشی علی استحیاء قالت إن ابی یدعوک؛[۱۰]یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا باز آمده و گفت: پدرم از تو دعوت می کند.

حیا در فرهنگ ما بسیار پر ارزش است، اما در فرهنگ منافقان، مساوی با خجالت است. آنان می گویند شرم و حیا همان خجالت است؛ اینکه زن حیا دارد، یعنی خجالتی است، و انسان خجالتی در دنیا کاری نمی تواند انجام دهد؛ انسان خجالتی فردی بی عرضه است و علم روان شناسی می گوید خجالت کشیدن بد است، و بر این اساس، خجالت کشیدن دختر از پسر نقصی برای او به شمار می آید؛ زیرا نمی تواند خواسته خود را برای او بیان کند و حق خود را از او بگیرد. پس دختر نباید از پسر خجالت بکشد. اینکه مردم می گویند دختر باید در مقابل مردم نامحرم شرم داشته باشد، اشتباه است. دختر باید بی پروا باشد و بتواند در مقابل دیگران حرف خود را بزند و از خود دفاع کند. اینان حتی نمونه ای همچون حرکت حضرت زینب علیها السلام از سیره اهل بیت عصمت علیهم السلام را برای تایید تفکر خویش می آورند. اگرچه دفاع دختر از خود و انجام وظیفه شرعی امر مثبتی است، اما شرم دختر از مرد نامحرم نیز ارزش است. منافقان این دو مسئله را با هم یکی می گیرند و میان حیا و خجالت فرقی نمی گذارند. پس برای اینکه انسان خجالتی بار نیاید، باید شرم و حیا را کنار بگذارد و برای اینکه این مسئله حاصل شود، باید دختران و پسران باهم معاشرت داشته باشند و این معاشرت و اختلاط حدی نداشته باشد. بدین ترتیب، منافقان، نخست، معاشرت دختران و پسران را به صورت یک امر فرهنگی جلوه می دهند؛ سپس درباره آن تبلیغ می کنند و حیا را از میان برمی دارند. این مصداق بارز «امر به منکر» است. همچنین زنده نگاه داشتن جشن چهارشنبه سوری را – که از جمله فرهنگ قبل از اسلام است – به مثابه نماد فرهنگ ملی جلوه می دهند.

بنابر این اگر زمینه فرهنگی در جامعه پیدا نشود، امر به منکر، معنا پیدا نمی کند؛ و از طرفی، با ترویج این مفاهیم ضد ارزش در جامعه، دیگر جایی برای امر به معروف باقی نمی ماند؛ یعنی آن چنان در مقالات، روزنامه ها، سخنرانیها و رسانه های مختلف، دخالت کردن در امور اعتقادی، ارزشی و اخلاقی دیگران را فضولی معرفی می کنند و به هیچ وجه نتوان به کسی گفت که چرا نماز نمی خواند. او در جواب می گوید: این حرف فضولی است و فضولی در امور دیگران کار بسیار زشتی است. به این صورت معنای نهی از معروف تحقق پیدا می کند.

پی نوشت ها

[۱] توبه (۹)، ۶۷.

[۲] توبه (۹)، ۷۱.

[۳] «بغات» کسانی هستند که در داخل کشور اسلام دست به آشوب و کشتار می زنند و باید با آنان جنگید.

[۴] البته همه پیروان ادیان، به نوعی، در پیشگاه خدا اظهار عبودیت می کنند و ما مسلمانان بندگی خود را در برابر پروردگار، به صورت نماز اظهار می کنیم.

[۵] Individualism.

[۶] نساء (۴)، ۵۶.

[۷] و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله إن الله عزیز حکیم؛ «مردان و زنان مؤمن دوست دار یکدیگرند. مردم را به کار نیک امر می کنند و از کار زشت باز می دارند و نماز به پا دارند و زکات می پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت می کنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند و خدا صاحب اقتدار و درست کردار است» (توبه، ۷۱).المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یاءمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون اءیدیهم نسوا الله فنسیهم إن المنافقین هم الفاسقون؛ «مردان و زنان منافق طرف دار یکدیگرند. مردم را به کار زشت امر می کنند و از کار نیک باز می دارند و دستهایشان را به هم می سایند. خدا را فراموش کرده اند و خدا نیز آنان را فراموش کرده است، که منافقان مردمی فاسق و زشت کارند» (توبه، ۶۷)

[۸] کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۵۵.

[۹] حشر (۵۹)، ۱۴.

[۱۰] قصص (۲۸)، ۲۵.

کلمات کليدي:
امر به معروف و نهى از منکر انسان جامعه اسلامی

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا