مانند علی(ع) صریح و صادق زیستن و حکومت کردن سختی و پیامدهای بسیاری دارد ولی امیرمؤمنان همه پیامدهای آن را به جان خرید چرا که به دنبال یک الگوی زیست اخلاقی بود.بعد از اینکه حضرت علی(ع) به حکومت رسید تقسیم مساوی سرانه بیتالمال از جمله اصلاحتی بود که در حکومت خود انجام داد، چرا که حکومت هر چند وقت یک بار به تناسب قدرت مالی که داشت قسمتی از بیت المال را به عنوان سرانه میان مردم تقسیم کرد.
در دوره پیامبر این سرانه به مساوات تقسیم میشد و در دوره خلافت ابوبکر نیز به مساوات بود اما در دوره خلافت عمر این مساوارت و برابری بهم خورد و تقسیم سرانه براساس قبیله، سوابق و موقعیتهای خاندانی تبدیل شد، از این رو یک عدهای بسیار متورم و عدهای محروم شدند، امیرمومنان بعد از به حکومت رسیدن این مسئله را اصلاح کرد و به سیره پیامبر برگرداند.
بعد از این تصمیم امیرمؤمنان زمزمههای مخالفت بلند شد؛ طلحه، زبیر، فرزندان او، بنی امیه و حتی خواهر حضرت علی (ع) با این مسئله مخالفت کردند اما حضرت ایستادگی کردند، مدتی گذشت و توطئههایی علیه امیرمومنان شکل گرفت برخی از اصحاب حضرت نزد ایشان آمدند و پیشنهادی دادند و گفتند عدهای که به دریافت سرانههای کلان عادت کردند و اگر این سرانه از آنها دریغ شود حکومت را به هم میریزند بنابراین مصلحت در این است که برای حفظ حکومت داراییهای عمومی را به آنها بدهیم حتی سهم ما را هم به آنها بدهید. حضرت علی (ع) فرمودند «تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه» آیا من را فرمان میدهید که طلب نصرت و پیروزی کنم به وسیله ستم درباره کسانی که سرپرستی آنها را عهده دارم «والله لا اطور به» به خدا سوگند هرگز به این سمت نخواهم رفت، من به هیچ وجه تن به یک چنین چیزی نمیدهم به خدا قسم اگر این مال، مال خودم بود به مساوات میان آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه مال، مال خود مردم است از این رو امام (ع) حاضر به پذیرش چنین کاری نشدند.
«و البستکم العافیت من عدلی» من از عدالتم لباس عافیت بر شما پوشانیدم در واقع عدالت رفاه، انسانیت، درستی و… با خود می آورد که امیرمؤمنان عدالت را در جامعه برپا کردند.
امیرمؤمنان حتی اگر حکومتش در معرض نابودی قرار میگرفت، خلاف اخلاق رفتار نمیکرد
مدتی از حکومت حضرت علی(ع) گذشت و مشکلاتی پیش آمد، جنگ هایی اتفاق افتاد و جامعه بسیار آسیب دید. بعد از نهروان معاویه یک گروههای غارتگری را ساماندهی کرد و به مناطق مختلف حکومتی امام(ع) حمله کردند و حضرت، مردم را به دفاع دعوت می کرد از طرفی سران قبایل به دلیل اینکه امتیاز طلب بودند و چون خواهان خلاف قانون بودند، به آن چیزهایی که میخواستند نرسیده بودند و مردم هم تابع سران قبایل بودند از این رو سستی در دفاع پیش آمد، حضرت علی (ع) از این موضوع گلهمند بودند و تذکر میدادند کار به یک نقطهای رسید که دوستان، یاران و اطرافیان حضرت احساس کردند اگر اوضاع به همین ترتیب جلو برود حکومت از بین خواهد رفت، بنابراین نزد امام (ع) آمدند و مجدداً پیشنهادی دادند و گفتند ما میدانیم شما چگونه سران قبایل و به تبع آن مردم را همراه خود خواهید کرد، در این هنگام امیرمومنان فرمودند «راه چیست؟» دوستان و یاران ایشان گفتند «کافی است دو نفر از این سران را به زندان بیندازید و دستور دهید پنج نفر را بکشند» حضرت فرمودند «سران را جمع کنید»، سران را دعوت و مردم را جمع کردند سپس حضرت خطبهای را ایراد و به شدت گلایه کردند و فرمودند «وانی لعالم بما یصلحکم» من خوب میدانم که کی شما را به سامان میآورد «ویقیم اوَدَکُم» چه چیزی کجی شما را درست میکند «ولکنی والله لا اری اطلحکم بافساد نفسی» من حاضرم نیستم برای درست کردن شما خودم را فاسد کنم، استبداد، خودکامگی، زورگویی عین فساد است من اینگونه نمیکنم حکومت من از بین برود هم من خلاف اخلاق نمیکنم.
امام علی (ع) طبق اصول اخلاقی از هیچ شخصی بیعت اجباری نخواستند
یکی از مواضعی که به راحتی اخلاق را از بین میبرد، جنگ است در شرایط جنگی معمول این است که اخلاق خیلی پاس داشته نمیشود و به خصوص بعضی از گروههای اجتماعی به ویژه زنان در شرایط جنگی خیلی آسیب میبینند. امیرمومنان در شرایط جنگی در سختترین اوضاع و احوال بر اخلاق ایستاد و اجازه نداد کسی سر سوزنی از اخلاق فراتر برود بعد از اینکه جنگ جمل فرو نشست امیرمومنان بالای سر کشتههای جنگ نه تنها خوشحالی نکرد بلکه اظهار تاسف کرد از اینکه چرا انسانها کاری کردند که خود را به کشتن دهند، به کنار طلحه رفت و با احترام از او یاد کرد. در بعضی از نقلهای تاریخی آمده است که حضرت بر کشتههای جنگ گریست، این موارد بی سابقه است و جز از یک انسان اخلاق مدار بر نمیآید. حضرت بعد از جنگ بر کشتگان دشمن نماز خواند، آنها را با احترام دفن کرد و همه کسانی که در این جنگ شرکت کرده بودند را بخشید و آزاد کرد و هیچ کس حتی مروان را مجازات و تعقیب نکرد. در آن زمان مروان را دستگیر کردند، نزد حضرت آوردند و از او خواستند با حضرت بیعت کند مروان گفت اگر مجبورم کنید بیعت میکنم حضرت فرمود رهایش کنید ما از کسی بیعت اجباری نمیگیریم، بگذارید برود این نیز نشان از پایبندی حضرت به اخلاق است و در هیچ تاریخی دیده نشده است.
پس از جنگ جمل حضرت دستور دادند عایشه را با احترام به خانه یکی از بزرگان بصره ببرند، چند روز می گذرد و امام علی (ع) برای دیدار عایشه به آن خانه میروند در این هنگام زن صاحب خانه و چند زن دیگر به امام علی(ع) فحاشی می کنند، اما حضرت چیزی به آنان نگفتند، در برگشت و بعد از دیدار و گفتوگو با عایشه دو تن از یاران حضرت به عایشه دشنام می دهند در آن هنگام حضرت میفرمایند “اینها را شلاق بزنید چرا که به عایشه بد کردند. ”
حضرت علی (ع) در میدان جنگ نیز به دنبال هدایت، انسانیت، راهنمایی و اصلاح انسانها بودند
اوایل جنگ صفین که تازه نیروهای امام وارد منطقه شده بودند، معاویه در جنگ پیش دستی کرد و فرمان داده شریعه فرات را اشغال کنند تا نیروهای امام نتوانند آب استفاده کنند و گفتند آب را بر شما میبندیم، حضرت مدتی صبر کرد، سفیر فرستاد تا این مسئله با مذاکره تمام شود و به جنگ کشیده نشود، اما نپذیرفتند. حضرت دو تن از فرمانده خود مالک اشتر و اشعس ابن قیس را دستور داد تا با تعدادی نیرو بروند و آب را پس بگیرند، میان آنها جنگی درگرفت و توانستند آب را پس بگیرند، بعد از آن یاران امام گفتند نوبت ماست که مقابله به مثل کنیم و آب را بر آنها ببندیم، حضرت آنها را خواست و فرمود “ما آب را بر کسی نمیبندیم و ما چنین کاری را نمیکنیم. ” این نشان میدهد که امام (ع) حتی در چنین شرایط بحرانی نیز حاضر نشدند خلاف اخلاق عمل کنند. مدتی گذشت و حضرت اجازه حمله صادر نمیکرد، سفیر میفرستاد که وارد جنگ با معاویه نشود در همین حال میان یاران امام شایعاتی به وجود آمد عدهای گفتند” سن علی بالا رفته و از جنگ میترسد این علی دیگر آن علی میدانهای جنگ دوره پیامبر نیست” عدهای دیگر هم گفتند که “علی در باطل بودن معاویه و شامیان تردید دارد به همین دلیل جنگ را به عقب میاندازد تا تردیدش رفع شود” بعد از اینکه این مطالب را به حضرت گزارش دادند امیرمومنان خواستند که سپاهیان جمع شوند سپس فرمودند” آن کسانی که میگویند من از مرگ میترسم”فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی” باکی نیست مرا “دَخَلْتُ إِلَی اَلْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ اَلْمَوْتُ” که من به سوی مرگ بروم یا مرگ به سوی من بیاید علی و ترس از مرگ ابدا. آن کسانی که میگویند من تردید دارم به خدا اینطور نیست “و الله ما دفعت الحرب یوما“به خدا قسم یک روز جنگ را به عقب نیداختم “الاو انا اطمع ان تلحق بی طائفه فتهتدی” من میخواهم بلکه اینها هدایت شوند بلکه بعضی از اینها چشمشان به حقیقت باز شود. ” حضرت انسانی بودند که در آن شرایط سخت از جنگیدن پرهیز کردند و به دنبال هدایت، انسانیت، راهنمایی و اصلاح انسانها بودند.
هیچ کس حق ندارد به حریم، دارایی و حرمتهای مردم سر سوزنی دست درازی کند
بعد از گذشت دوران سخت جنگ دوره غارات پیش آمد، امیرمومنان با غارتهای زیادی از جمله غارت ثابت بن ارطات که بسیار خون خوار و فاسد بود، روبرو شد حضرت جاریه بن قُدامه که از سرداران خوب بود را فرستاد تا او را دفن کند در آن شرایط بحرانی حضرت نکاتی را به او گوشزد کرد، حضرت به قدامه فرمود” برو با پروا داشتن نسبت به خدایی که بازگشتت به سوی اوست. مبادا مسلمانی یا غیر مسلمانی را تحقیر کنی، مبادا مال کسی را به زور بگیری، بگویی وضعمان خراب است و در بحرانیم، در تنگنا هستیم مبادا مال کسی را به زور بگیری، مبادا فرزند کسی را با زور با خود ببری بگویی نیرو نداریم. مبادا چهار پای کسی را به زور بگیری هر چند پا برهنه یا بدون مرکب مانده باشی. “زمانی که حضرت میخواست برای صفین نیرو بفرستد، ابتدا نیروهای پیشتاز فرستاد سپس خودش حرکت کرد یک بخشنامهای صادر کردند که شریف رضی در نهج البلاغه این بخشنامه را آورده است، حضرت این بخشنامه را به تمام کارگزاران و مسوولان مناطق و کسانی که در آن منطقه مسوولیتی دارند، فرستاد و در این بخشنامه فرمودند “من این نیروی نظامی را فرستادم و خودم هم بعد خواهم آمد، به آنها گفتم که مراقب باشند خلافی نکند، به کسی تعدی نکنند؛ مال کسی را نگیرند؛ زورگویی نکنند فقط اگر گرسنه ماندند به اندازه رفع گرسنگی میتوانند چیزی بگیرند، بخواهند و طلب کنند و غیر از این نباشد و اگر اینها خلافی کردند، مجازاتشان کنید و اگر نتوانستید من خود میآیم و آنها را مجازات میکنم، هیچ کس حق ندارد به حریم مردم، دارایی مردم به حرمتهای مردم سر سوزنی دست درازی کند. “
حضرت قبل از هر جنگ سفارشی را نیز میکردند، اگر در جنگ صفین چندین نبرد اتفاق افتاده است قبل از هرکدام حضرت این سفارشات را میکردند که “اگر به اذن خداوند پیروز شدید، مبادا فراری را تعقیب کنید، بگذارید برود، مبادا زخم خوردهای را آسیب بزنید، مبادا ناتوانی را بکشید مبادا تسلیم شدهای را بکشید، مبادا در بستهای را بگشایید؛ مبادا وارد حریم مردم شوید؛ مبادا جزء آنچه در میدان جنگ است برگیرید؛ مبادا به زنی بی احترامی کنید هر چند که آن زن به شما و زمامدارانتان بی احترامی و حتک حرمت کند. ” بعد حضرت توضیح میدهند که در دوره پیامبر ما مامور بودیم که به زنها هیچ بی احترامی نکنیم از آنان دست برداریم حتی در دوره جاهلیت اگر مردی در میدان جنگ به زنی سنگی پرت می کرد یا چوبی می زد خودش، فرزندانش و عقبه اش برای همیشه بد نام و لکه ننگ میشدند. این یکی از دیگر از نمونههایی است که نشان میدهد حضرت علی (ع) در بحرانیترین شرایط و سختترین شرایط پایبند به اخلاق بوده است، بنابراین از نظر امام علی (ع) آن چیزی که معیار و میزان زندگی و حاکم بر زندگی است اخلاق است و تغییر هم نمیپذیرد از این رو اصول اخلاقی اصول حاکم است.
ده اصل اخلاقی حاکم بر زندگی امیرمؤمنان
اگر سیره حضرت علی (ع) را جست وجو کنیم ۱۰ اصل اخلاقی را میتوانیم به عنوان اصول حاکم بر زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، نظامی، قضایی، فرهنگی و… از آن دریابیم و هر جامعهای که این ۱۰ اصل را پیش رو قرار دهد و با آنها زندگی کند آن جامعه هم در زندگی هر دو جهان سربلند و رستگار میشود. ۱- مرزبانی، حریم داری و پروا پیشگی ۲ –پایبندی به کیفیت استخدام وسیله ۳- اعتدال و میانه روی ۴- پارسایی ۵- تکریم ۶- پاسداشت حقوق ۷- رفق و مدارا ۸- صراحت و صداقت ۹- پایبندی به عهد و پیمان ۱۰- عدالت. این ۱۰ اصل در واقع شاهکار امام علی(ع) است و حاصل همه آموزههای قرآن و تربیت نبوی است از این رو اگر ده اصل اخلاقی امیرمومنان را حاکم بر زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و مدیریتی کنیم و آنها را خوب بشناسیم و کاربردی کنیم در زندگی موفق خواهیم بود.
در حکومت همه چیز باید آشکار و صراحت و صداقت در آن وجود داشته باشد
بعد از اینکه حضرت علی (ع) حکومت را به دست گرفت، روز اول و دوم خطبههایی را ایراد کردند و راه و رسم، سیره و برنامه خود را ایراد کرد در خطبه روز دوم فرمودند “من متعهد حرفهایی هستم که زدم برنامهایی که اعلام کردم زمه من گرو حرفهایی است که زدم به برنامه و تعهدی که دادم پایبند هستم. ” سپس فرمودند “بدانید که من در حکومتم هرگز به خدا سوگند به اندازه سر سوزنی چیزی را از شما پنهان ندارم (صراحت) و هیچ نوع دروغی مصلحتی یا حکومتی به شما نگویم (صداقت) ” و به مسوولان خود تأکید میکند که “در حکومت همه چیز باید آشکار باشد و صراحت و صداقت در آن وجود داشته باشد. ” در واقع نباید چیزی از مردم مخفی باشد فقط یک مسئله را ما موقتاً نمیتوانیم به مردم بگوییم آن هم اسرار نظامی است بقیه مسائل را باید مردم بدانند.
در هر حکومتی که پنهان کاری صورت بگیرد، خلاف به وجود می آید
حضرت در عهدنامه مالک اشتر خطاب به مالک مینویسد”وَ اِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیفاً” اگر مردم درباره تو گمان کردند که ستمی بر آنان روا داشتهای “فَاَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ” عذر، دلیل و توجیه خود را برای مردم شفاف سازی کن، در واقع واقعیت را مانند صحرا جلوی چشمان مردم بگذار و هیچ موضوعی را از آنان مخفی نکن. در هر حکومتی که پنهان کاری وجود دارد، خلاف هم وجود دارد اگر حکومتها مسائل را از مردم پنهان کنند و روابط، مذاکرات، جلسات، قراداد و رفت و آمد پنهانی داشته باشند، امکان ندارد خلافی در آن حکومت وجود داشته باشد از این رو حضرت تأکید داشتند که همه مسائل مالی، اجتماعی آشکار باشد و همه چیز را با مردم در میان گذاشته شود و مردم را بیگانه نمیدانستند. اگر مردم همه چیز را آگاه باشند بسیاری از خلافها و اتفاقها نخواهد افتاد و مبنای این مسئله اخلاق است در واقع حضرت به دلیل صفت اخلاق مداری اینگونه بودند اگر اخلاق برداشته شود هر خلافی و ظلمی ممکن است.
اخلاق، عدالت، قانون، حقوق و آزادی به هم پیوسته و ستاره اسلام هستند
در این میان نکتهای را باید در نظر داشته باشیم و آن نکته این است که اخلاق را که علی(ع) میگوید تنیده با چندین مسئله دیگر است در واقع اخلاق با عدالت، قانون، حقوق و آزادی پیونده خورده است و در صورت نبود این تنیدگی و تفکیک مسائل از هم، اخلاق در معنای حقیقی خود ظاهر نخواهد شد، چه بسا بسیاری از افراد در جدا دنبال کردن این مسائل ناموفق بودند. در اصل این پنج مورد به هم پیوسته و ستاره اسلام هستند اسلام با اینها ستاره میشود و میدرخشد و راه را به همه انسانها نشان میدهد.
امیرمؤمنان از مردم میخواست که با او راحت، صریح و صادق باشند
امام علی (ع) در عرصه فرهنگی چند مشکل داشتند و صراحت و صداقت به مقدار زیادی به هم خورده بود، حضرت میفرمایند”ما در یک زمانی به سر میبریم که لسان و زبان صدق بسته است” مردم دیگر صادق نبودند و حضرت در آموزهها و رفتارهای خود سعی میکردند، زبان مردم را باز به صداقت باز کنند و بر روی عدهای بسیار تاثیر داشت در میدان جنگ صفین حضرت سپاهیان را جمع کردند، خطبهای ایراد کردند و حقوق متقابل آنها را یادآور شدند، از میان سپاه یک مردی برخاست که کسی او را نمیشناخت آن مرد خطاب به حضرت گفت” شما زمامدار و فرمانده ما هستید ما رعیت شماییم شما فرمان بده ما اطاعت میکنیم” در این میان شاید هر شخص دیگری به جای حضرت بود خوشحال میشد اما امیرمومنان از گفتههای این مرد عصبانی شدند و فرمودند” چرا با من اینطور سخن میگوید راحت و صریح و صادق باشید، “فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره” آن سان که با جباران سخن می گویند با من سخن نگویید “و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ عند اهل البادره” آن محافظه کاریهایی که با مستبدان روا میدارند با من روا ندارید “و لا تخالطونی بالمصانعه” با من رفتار تصنعی نکنید خودتان باشید بعد میفرمایند “گمان نکنید که من خواهان آن هستم که من را بزرگ بدارید سخنان خوشایند برای من بگویید من از این چیزها خوشم نمیآید از این حرفها برای من نزنید ” فانی لیست فی نفسی بفوق ان اخطی” من خود را بالاتر از آن نمیدانم که خطا نکنم “و لاآمن ذلک من فعلی” من فعل خودم را مامون از خطا نمیدانم “إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی” مگر خدا من را کفایت و حفظ کند پس حرف بزنید نظر دهید و انتقاد کنید خودداری نکنید که حرف حقتان را بزنید، نظر عدالت خواهانه بدهید. ”
چاپلوسی، ریا کاری و دروغ گویی جامعه را به نابودی میکشاند
امیرمومنان هرگز کاری نکردند که راه صراحت و صداقت بسته شود، چون جامعه با صراحت و صداقت درست میشود آن چیزی که جوامع را فاسد میکند، چاپلوسی و ریا کاری و دروغ گویی است که از ریشه جامعه را به نابودی میکشاند. مانند علی (ع) صریح و صادق زیستن و حکومت کردن سختی و پیامدهای بسیاری دارد ولی امیرمومنان همه پیامدهای آن را به جان خرید چرا که به دنبال یک زیست اخلاقی و یک الگوی زیست اخلاقی بود در واقع آن چیزی که برای نه فقط مسلمانان، بلکه برای بشر لازم است و این الگو را ابتدا شخصیت پیامبر اکرم (ص) و در امتداد پیامبر در شخصیت امیرمومنان که برترین تربیت شده پیامبر اکرم است، به وضوح میتوان دید و امروز هم اگر انسانی به دنبال الگوی زیست اخلاقی است، پیامبر اکرم و علی (ع) بهترین الگوی زیست اخلاقی در تمام وجوه هستند چرا که این دو فرد در تمام حوزهها از جمله اجتماعی، سیاسی، مدیریتی، حکومتی و اقتصادی حضور داشتند و اخلاق را در حد شایسته رعایت میکردند.
سه راهکار انتقال سیره امیرمومنان به نسل امروز: استخراج و نظامندی اطلاعات و سپس تبدیل آنها به ادبیات امروز
برای انتقال سیره و زیست اخلاقی امام علی(ع) به نسل امروز سه اقدام را باید انجام دهیم ابتدا تمام اطلاعات مربوط به امام علی (ع) در حوزههای مختلف از جمله تاریخ زندگی، سیره، حکومت، دولت و… را استخراج و پالایش کنیم چرا که در حدیث و تاریخ در حوزههای مختلف با جعلیات فراوانی روبه رو هستیم، دوم هر یک از این اطلاعات را نظام مند کنیم، سوم این اطلاعات نظامند شده را به ادبیات امروز تبدیل کنیم، ادبیاتی که تمام دنیا آن را بفهمد در واقع بعد از اینکه این سه اقدام را انجام دادیم میتوانیم درخواست کنیم که افراد مختلف آن را تجربه کنند و متوجه شوند چقدر میتواند برای آنان توفیق آور باشددر سیره حضرت علی(ع) و نهج البلاغه بسیاری از موارد یافت میشود که کار چندانی بر روی آنها صورت نگرفته است، به عنوان مثال اگر می خواهید اندیشه سیاسی شیعه را بشناسید، این اندیشه سیاسی در نهج البلاغه آمده فقط لازم است این اندیشه استخراج و ارائه شود چرا که این اندیشه آنقدر جذاب است که هر انسانی را جذب می کند.
دو گروه دشمنان و دوستان حضرت به ایشان ظلم کردند، دشمنان حضرت مطالب را تحریف، تغییر، تخریب و پنهان کردند و نگذاشتند بسیاری از این مطالب ترویج یابد و سعی کردند تصویری خلاف واقع درست کنند دشمنان حضرت سعی کردند از امام علی (ع) یک چهره خشن تصویر کنند در حالی که اصلاً اینطور نیست سه جنگ به امیرمومنان تحمیل شد و در هر سه جنگ جمل، صفین و نهروان به شدت از جنگ پرهیز و تمام تلاش خود را میکرد که جنگ اتفاق نیفتد یا انسان کمتری کشته شود. از امام صادق (ع) حدیثی وارد شده که امیرمومنان وقتی در مقابل دشمن به ناچار قرار میگرفت، سعی میکرد نبرد ناچاری به بعدازظهر کشیده شود و صبح درگیر نشود از امیرمومنان دلیل پرسیدند حضرت فرمود” برای اینکه شب شود و هوا تاریک شود و افراد بتوانند فرار کنند و نماند و کشته نشوند” همچنین در جنگ نهروان خوارج از زمانی که جدا شدند تندی، بداخلاقی و تهدید کردند مجلس امام(ع) را به هم زدن و ایشان را تهدید به ترور کردند، حضرت هیچ کاری با آنان نداشتند تا زمانی که آنان دست به خون آلودند.
خوارج در آغاز جدایی از امام(ع) حدود ۱۰ -۱۲ تا ۲۰ هزار نفر بودند و سپس یار گیری کردند و تعداد آنان بیشتر شد، اما حضرت مدارا و ملایمت کردند، رفق ورزید، تندی نکرد و آنان را به زندان نینداخت از این رو تعداد افراد خوارج کم شد تا حدی ۴ هزار نفر به جنگ نهروان آمدند. حضرت با آنان نجنگید و به تنهایی به داخل سپاه خوارج رفتند و پرسیدند “چادر فرمانده کجاست و جلوی چادر فرمانده خوارج کمان خود را به زمین زد “و چند رکعت نماز خواند، همه به دور امام (ع) جمع شدند سپس حضرت از آنان پرسید که از شما کدام در صفین با ما بودید به کناری بیایید با شما سخنی دارم و آنهایی که در صفین نبودند و بعدا پیوستند به کناری دیگر بایستند با آنها نیز سخن دیگری دارم سپس با هر گروه حرف زدند از آن ۴ هزار تا حداکثر ۱۸۰۰ و در برخی از نقلها ۱۲۰۰ یا کمتر از ۱۰۰۰ نفر ماندند حضرت خطاب به خوارج گفت ما با شما جنگ نداریم فقط کسانی را که قتل انجام دادند، تحویل بدهید و بروید ما نمیخواهیم با شما بجنگیم. کسانی که مانده بودند فریاد زدند ما همه قاتل هستیم و اگر بمانیم آدم میکشیم حضرت فرمود قاتل باید مجازات شود اگر همه به قتل اعتراف کنند و مسلم شود همه را قصاص میکنم سپس به سوی سپاه خود آمدند و فرمودند شما جنگ را آغاز نکنید اگر آنان ابتدا جنگ را آغاز کردند، دفاع کنید از این نمونه و بسیاری دیگر مشخص است حضرت هرگز جنگ طلب نبودند.
دوستان علی (ع) سیره و آموزههای ایشان را عرضه نکردند
گروه دومی که به حضرت ظلم کردند، دوستان ایشان بودند. معاویه به امیرالمؤمنین تهمت زد که امام علی (ع) در چهار سال و نه ماه حکومت خود توفیقی نداشته بلکه سه جنگ به پا کرده، برادر کشی شده و در حکومت خود موفق نبوده است در این میان پیروان معاویه و دوستان حضرت به این تهمت دامن زدند در صورتی که امیرمومنان تا جایی که میتوانست فقر را از بین برد و این عمل کاری کم و آسانی نبود: ابن ابی شیبه محدث بزرگ اهل سنت در گذشت به سال ۲۳۵ هجری در المصنف و همچنین پسر احمد بن حنبل در کتاب فضائل و دیگران نیز این مطلب حضرت را در کتابهای خود آوردهاند که حضرت فرمودند “کسی در این منطقه و استان کوفه صبح نمیکند و زندگی خود را آغاز نمیکند مگر اینکه در رفاه است و پایینتر مردم از نظر منزلت، جایگاه و شغل، نان گندم میخورند، سرپناه دارد و از آب گوارا و تمیز فرات استفاده میکنند به عبارتی حضرت نیازهای اولیه همه مردم را تامین کرده بودند و در این زمینه موفق بودند.ظلم دیگر دوستان امام علی (ع) این بود که عظمت اصلی علی (ع) را که در سیره و آموزههای ایشان بود را عرضه نکردند و بیشتر به فضیلت گویی از حضرت پرداختند ظلم سومی که دوستداران حضرت علی (ع) داشتند این است که آنان سعی نکردند ولو کمی شبیه به امیرمومنان زیست کنند. آنان مانند علی (ع) پایبند به عدالت خواهی، آزادی گرایی و حریم نبودند. مرحوم شهید ثانی در شرح لومعه میگوید “الشیعه من شایع علیا“شیعه کسی است که علی را مشایعت کند و دنبال علی برود یعنی به سیره او عمل کند و مدل زندگی او را به تناسب زمان خود سعی کند در حد توان محقق کند.
عرضه اسلام به بشر با معرفی امام علی (ع) و پیامبر از بهترین اقدامات است
ما ادعا میکنیم که قرآن بهترین کتاب برای ساختن انسان و جامعه خوب است و هر دو اینها را می توان در علی(ع) و حکومت ایشان دید. پیامبر اسلام برای تربیت انسان آمده است و امام علی(ع) تربیت شده، پیامبر است درست است که حضرت علی (ع) در قله است، اما هر کسی میتواند این مسیر را برود چرا که این مسیر باز است، امیرمومنان در قلهای ایستاده و این قله آن چنان بلند است که کافی است هر فردی چشم خود را باز کند و به سوی او برود. اگر ما برای معرفی علی(ع) همه توان علمی خود را بگذاریم اشتباهی نکردهایم. عرضه اسلام به بشر با معرفی امام علی (ع) و پیامبر از بهترین اقدامات است و در این بین سیره، سبک زندگی، زیست اخلاقی از مهمترین مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. کلام شیعه در واقع کلام حضرت علی(ع) و اعتقادات شیعه، حکومت حضرت علی(ع) و باورهای شیعیان همان راه و رسم حضرت علی است از این رو برای شیعه بودن نیازی به بحث یا اصرار نیست بلکه لازم است زیبایی های امام علی (ع) پیش روی مردم قرار دهیم تا همگان از خوبی و رستگاری مطلع شوند و به این سو حرکت کنند از این رو جهان اسلام باید این زییایی و لطافت ها را عرضه کرد و در واقع اسلام علوی که امتداد اسلام نبوی است باید ارائه شود