زائر از زبان حق گوی امام زین العابدین (علیه السلام) صفات برجسته اولیای الهی و انسان های کامل را از خداوند متعال درخواست می کند تا بر یکی از اهداف زیارت های ائمه هدی (علیهم السلام) که اتصاف به اوصاف کمالی است، تأکید کند. و در متن ذیل به نکاتی در رابطه با قدر می پردازیم.
١. اطمینان به قدر و رضا به قضای الهی « اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک رَاضِیةً بِقَضَائِک»
در صدر خواسته های زائر از خدای متعال, اطمینان به قدر و رضا به قضای الهی است. این دو آموزه اعتقادی اگر به درستی با جان انسان آمیخته گردد, کشتی وجود آدمی در تندباد حوادث و در امواج سهمگین دریای زندگی, از قرار و آرامشی وصف ناشدنی برخوردار خواهد شد و انسان به ساحل نجات می رسد؛ اما دریغ که در طول تاریخ اسلام درباره این دو آموزه بزرگ اعتقادی, چه گام ها که نلغزید و به ورطه جبر یا اباحی گری نیفتاد!
«قدر» به معنای اندازه، و تقدیر به معنای سنجش و اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن است. قضا به معنای پایان یافتن و یکسره کردن کار است. اعتقاد به قدر آثار فراوانی دارد؛ از جمله:
١. اعتقاد به توحید افعالی؛
٢. تدبیر و توکل در امور؛
٣. پیدایش حالت خوف و رجاء؛
۴. حالت دعا و تضرع؛
۵. اطمینان به مقدرات و خشنودی به قضای الهی.
ایمان به قدر, غم و اندوه را از بین می برد؛ یعنی هر که ایمان داشته باشد که هر چه خدا به او داده, حکمت و صواب است و به اندازه ای که مصلحت وی در آن بوده, به وی عطا شده است, از زندگی خود راضی بوده و هرگز تنگدل و پریشان خاطر نخواهد بود و اگر به فقر و تنگدستی و بیماری و مانند آنها مبتلا شود, غم و اندوه نخواهد داشت؛ بلکه صبر خواهد کرد تا ثواب یابد. لذا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اباذر و سلمان و مقداد را فراخواند و از آنان پرسید که آیا شَرایع اِسلام و شروط آن را می شناسید؟ آن گاه خود، آنها را بیان فرمود و ایمان به قدر را یکی از آنها برشمرد و فرمود: «وَ الْإِیمَانِ بِالْقدرخَیرِهِ وَ شَرِّهِ وَ حُلْوِهِ وَ مُرِّه»[۱۹] و نیز فرمودند:
«الایمان بالقدر یذهب الهمَ و الحزن»
٢. اشتیاق به ذکر و دعای پروردگار «مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعَائِک»
ذکر و دعا در صورتی که با اشتیاق همراه باشد, موجب کمال و نزدیکی به خدای متعال است؛ اما ذکر ودعایی که با کسالت وتنبلی و بی حالی قرین باشد, تأثیری در بالا بردن انسان در مراتب کمال ندارد. از این رو امام سجاد (علیه السلام) ولع و اشتیاق به ذکر و دعا را از خدا می خواهد. برای دست یابی به این حالت, باید به رفع موانع پرداخت. باید بانگ غولان را سوزاند و ذکر حق را به جای آن نشاند:
ذکر حق کن، بانگ غولان را بسوز چشم نرگس را از این کرکس بدوز
ذکر حق, پاکی است و پلیدی را از میان میبرد:
ذکر حق، پاک است چون پاکی رسید رخت بر بندد برون آید پلید
یاد حق, فکر را به جنبش و اهتزاز درمی آورد.ذکر حق, عبارت است از اتصال جان با جانان. هرکه در این جا از ذکر حق اعراض کند, گرفتار زندگانی دشوار شده و سخت در تنگنا خواهد بود ودر سرای پاداش, کور محشور خواهد شد:
نعط من أعرض هنا عن ذکرنا
عیشه ضنکا و نجزی بالعمی
آن که به یاد خداست, همنشین خداست. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
در توراتی که تحریف نشده است نوشته شده که موسی (ع) از خداوند پرسید: آیا تو به من نزدیکی تا مناجات کنم تو را یا دوری تا تو را صدا زنم؟
خداوند به موسی وحی کرد: ای موسی! من هنشین کسی هستم که مرا یاد کند. بعد موسی پرسید: چه کسی در پناه توست؟ در روزی که پناهی غیر از تو نیست؟
خداوند فرمود کسانی که مرا یاد می کنند پس من هم یاد آنها کنم. آنها که در راه من دوستی کنند. آنها کسانی هستند که وقتی بخواهم بلایی نصیب اهل زمین کنم به یاد آنها بیفتم و آن بلا را به واسطه یاد آنها از اهل زمین دفع نمایم
گر با همه ای، چو بی منی، بی همه ای
ور بی همه ای، چو با منی، با همه ای
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کرم می نشنود یزدان پاک
هم ز اول تو دهی میل دعا
تو دهی آخر دعاها را جزا
هر که را دل پاک شد از اعتلال
آن دعایش می رود تا ذوالجلال
٣. محبت و عشق به اولیای برگزیده الهی «مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِک»
«مَحَبَّت» در لغت به معنای خواستن و تمایل به چیزی است که می بینی و آن را خیر می پنداری. محبّت برسه گونه است:
– محبّت لذّت بردن، مثل محبّت مرد نسبت به زن؛
– محبّتی که بر پایه بهره مندی معنوی است، مثل محبت اولیای الهی؛
– محبّت برای فضیلت و بزرگی، مثل محبّت دانشمندان و دانش پژوهان نسبت به یکدیگر برای علم.
و چه بسا که محبّت به خواستن و اراده تفسیر شود؛ مانند: «فِیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا»ولی چنین تفسیری درست نیست؛ زیرا معنای محبّت رساتر از اراده است و هر محبّتی اراده است و هر اراده و خواستی، محبّت نیست. خدای عزّ و جلّ می فرماید: «إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَی الْإِیمانِ»که به معنای ترجیح دادن و برگزیدن کفر بر ایمان است. محبّت و دوستی خداوند تعالی با بندگان, بخشایش و نعمت دادن او به آنهاست و محبّت بنده به خداوند، خواستن تقرّب و قدر و منزلت داشتن نسبت به اوست.
«حبّ» هم به معنای دوست داشتن است. در قرآن مجید فعل ثلاثی این کلمه به کار نرفته و همه از باب افعال (احبّ یحبّ) و از باب استفعال و تفعیل (استحبّ- حَبّبَ) استعمال شده است؛ ولی مصدر ثلاثی آن بارها آمده است. البته استعمال شایع آن، از باب اِفعال است و قرآن کریم استعمال شایع را اختیار کرده است؛ مثل: إِنَّک لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشاء ۵و إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
محبت، رابطه وجودی بین محب و محبوب است. محبت واقعی در انسان، هنگامی به حقیقت میپیوندد که تمامی محبت های ظاهری را در مسیر محبوب حقیقی یعنی حق تعالی قرار دهد و این راه تنها در پیروی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تجلّی می کند؛ زیرا او هم بنده محض خداوند است و هم کامل ترین راه و روش ها را برای تحقق بندگی حق تعالی بیان می کند:
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنْ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنْ الْمُشْرِکینَ»۳۷] ؛ بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروی ام) کرد، با بینایی به سوی خدا دعوت میکنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم.
از این رو خداوند به پیامبرش می فرماید:
«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمْ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ؛ بگو (به مؤمنان): اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) وسایط فیض الهی در نظام تکوین و تشریعند؛ از این رو برای تحقق ایمان به خداوند و ثبات آن، ایمان و محبت به ایشان نیز لازم است و در غیر این صورت ایمان وجود ندارد و انسان به شقاوت ابدی مبتلا می شود؛ زیرا لازمه ایمان و محبت به خداوند متعال ایمان و محبت به هر کس یا هر چیزی است که خداوند آن را دوست داشته و امر به دوست داشتن آن کرده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«لَا یؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی أَکونَ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ ذَاتِهِ»؛ هیچ بنده ای ایمان نمی آورد، مگر این که من نزد او از خودش محبوب تر باشم و اهل بیت من نزد او از اهل بیتش محبوب تر باشد و خاندان من نزد او از خاندان خودش محبوب تر باشد و ذات من (آنچه به من نسبت دارد) نزد او از ذات خودش محبوب تر باشد.
امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود:
«إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ الْبُشْرَی وَ الْحُبَّ وَ الْمَحَبَّةَ لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِی وَ تَوَلَّاهُ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ حَقٌّ عَلَی أَنْ أُدْخِلَهُمْ فِی شَفَاعَتِی لِأَنَّهُمْ أَتْبَاعِی فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» ؛ روح و راحت و خشنودی و بشارت و حب و محبت از طرف خداوند، برای کسی است که علی بن ابیطالب و اوصیای بعد از او را دوست داشته باشد و به ایشان اقتدا کند و لازم است بر من که ایشان را در شفاعتم داخل کنم؛ زیرا ایشان از پیروان منند و کسی که از من تبعیت کند، از من است.
۴. محبوب شدن در زمین و آسمان «محبوبة فی ارضک و سمائک»
کسی که محبت الهی داشته باشد و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پیروی کند, محبوب خدا خواهد بود:
«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمْ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ »[؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.
لازمه محبوب خداوند متعال شدن, این است که انسان متخلق به اخلاق الهی باشد. اگر انسان ملتزم به لوازم ایمان باشد, محبوب موجودات دیگر نیز می گردد:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی (خدای) رحمان برای آنان محبتی (در دل ها) قرار می دهد.
علی (علیه السلام) محبوب فرشتگان است و هر دسته از فرشتگان که او را بیشتر دوست دارند, از منزلت و شرافت بیشتری برخوردارند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:
دنیا با بلاها درهم آمیخته است. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
«البلاء للولاء ثمّ للاوصیاء ثمّ للامثل فلأمثل»؛ یعنی بلاهای دنیا، اوّل متوجّه پیغمبران است که بهترین خلق هستند، و بعد از ایشان به اوصیای ایشان، و بعد از اوصیا، برای شیعیان و دوستداران ایشان است؛ به نسبت ضعف و قوّت ایمان که هر که تشبّهش به ایشان بیشتر است و ایمانش کامل تر، آزار و زحمتش در دنیا بیشتر است. بلاها آزمون های الهی اند که مؤمنان و اولیای الهی در آنها چون طلایی که در کوره زرگری گداخته وآزموده می شود, آزموده و پخته و کامل می شوند:
«البلاء للولاء کاللّهب فی الذّهب».
و نیز فرمودند: در کتاب علی (علیه السلام) آمده است:
«أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِیونَ ثُمَّ الْوَصِیونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا یبْتَلَی الْمُؤْمِنُ عَلَی قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ صَحَّ دِینُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ ذَلِک أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یجْعَلِ الدُّنْیا ثَوَاباً لِمُؤْمِنٍ وَ لَا عُقُوبَةً لِکافِرٍ وَ مَنْ سَخُفَ دِینُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أَنَّ الْبَلَاءَ أَسْرَعُ إِلَی الْمُؤْمِنِ التَّقِی مِنَ الْمَطَرِ إِلَی قَرَارِ الْأَرْضِ»[۴۵]؛ شدیدترین مردمان از نظر بلا, انبیایند؛ سپس اوصیا؛ سپس به ترتیب هرکس به ایشان (از نظر ایمان و عمل) شباهت بیشتر داشته باشد، و مؤمن به قدر اعمال نیکوی خود مبتلا می شود. پس هرکس دین او درست و عمل او نیکو باشد, ابتلای او شدیدتر خواهد بود، و این بدان جهت است که خدای عزّ وجلّ دنیا را پاداش مؤمن و عقوبت و کیفر کافر قرار نداده است، و هر کس دین او سخیف و عمل او ضعیف باشد, ابتلای او اندک است، و به راستی سرعت نزول بلا به مؤمن پارسا از بارش باران به زمین, بیشتر است.
و میفرماید:
«ینْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یکونَ فِیهِ ثَمَانِی خِصَالٍ.. . وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ»؛ شایسته است مؤمن دارای این هشت خصلت باشد:… در کشاکش دهر, آرام و تزلزل ناپذیر, و هنگام بلا صبور و شکیبا.
کسی که به مقام والای شکر بار یابد, «عبد شکور» و «عبد شاکر» نامیده می شود: «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکراً وَ قَلِیلٌ من عِبادِی الشَّکورُ» ؛ ای خاندان داوود! شکرگزار باشید، و از بندگان من اندکی سپاس گزارند.
«شکور» مبالغه در شُکر است و آن عبارت است از این که انسان خدا را آن گونه که حق شکر است, شکر کند و حق شکر این است که نعمت را از خدا ببیند. خدای تعالی به موسی (علیه السلام) وحی کرد: «اشکرنی حق الشکر»؛ یعنی مرا آن گونه که حق شکر است, شکر کن. موسی عرض کرد: پروردگارا! چه کسی می تواند چنین کند؟! فرمود: وقتی نعمت را از من ببینی, مرا شکر کرده ای.
بنابراین کسی که نعمت را فقط از خدا ببیند و از اسبابی که خداوند متعال بین خود و او قرار داده نبیند, حق شکر را به جای آورده است: «فمن لا یری النعمة إلا منه فقد شکره حق الشکر لا تراها من الأسباب التی سد لها بینک و بینه عند إرداف النعم» در مواعظ امام عسکری (علیه السلام) آمده است:
«لَا یعْرِفُ النِّعْمَةَ إِلَّا الشَّاکرُ وَ لَا یشْکرُ النِّعْمَةَ إِلَّا الْعَارِفُ»؛ نعمت را جز انسان شاکر و سپاس گزار نمی شناسد و شکر نعمت را جز انسان عارف نمی گزارد.
از مؤلفه های حق شکر خداوند, این است که از کسی که خدا آن نعمت را به دست او جاری ساخته, تشکر کنی:
«.. . لَا خَیرَ فِی عَبْدٍ شَکا مِنْ مِحْنَةٍ تَقَدَّمَهَا آلَافُ نِعْمَةٍ وَ اتَّبَعَهَا آلَافُ رَاحَةٍ وَ مَنْ لَا یقْضِی حَقَّ الصَّبْرِ عَلَی الْبَلَاءِ حُرِمَ قَضَاءَ الشُّکرِ فِی النَّعْمَاءِ کذَلِک مَنْ لَا یؤَدِّی حَقَّ الشُّکرِ فِی النَّعْمَاءِ یحْرَمُ عَنْ قَضَاءِ الصَّبْرِ فِی الْبَلَاءِ وَ مَنْ حُرِمَهُمَا فَهُوَ مِنَ الْمَطْرُودِینَ»در بنده ای که از محنتی شکایت کند که هزاران نعمت بر آن پیشی گرفته و هزاران راحت را در پی داشته، خیری نیست و هر کس حق صبر بر بلا را به جا نیاورد, از ادای شکر در نعمت ها محروم خواهد گردید، و کسی که حق شکر در نعمت ها را ادا نکند, از صبر بر بلا محروم خواهد گردید و کسی که از این دو محروم گردد, از طردشدگان (درگاه الهی) خواهد بود.
البته در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حق شکر, گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی سَابِغِ نِعَمِ اللَّهِ» ذکر شده است:
جرجانی در کتاب «التعریفات» درباره اشتیاق گوید: «الاشتیاق انجذاب باطن المحب إلی المحبوب حال الوصال، لنیل زیادة اللذة أو دوامها»؛ اشتیاق, عبارت است از انجذاب باطن محبّ به سوی محبوب، در حال وصال، برای نیل به لذت افزون تر یا دوام آن.
وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاءاللّه, بزرگ ترین مقصد و مطلب اهل اللّه است و لذت لقاءاللّه همان لذتی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب احدی خطور نموده است.در قرآن کریم آنچه مثل «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّه اکبَر»
آیات لقاءاللّه, برای یک طبقه خاصّ, مفید است، به طریق رمز و اشاره ذکر شده است. ١در آیات و اخبار درباره «لقاءاللّه» گاه به صراحت و گاه به کنایت و گاه به اشارت سخن گفته شده و اگر کسی طالب تفصیل این بحث باشد, به «رساله لقاءاللّه» مرحوم عارف باللّه، حاج میرزا جواد تبریزی (ره) رجوع کند که اخبار در این باب را تا اندازه ای جمع کرده است.
البته بعضی از علما و مفسران به گمان آن که ذات مقدس حق را تنزیه می کنند، لقاءاللّه را به کلی انکار و تمام آیات و اخبار لقاءاللّه را بر لقاء یوم آخرت و لقاء جزاء و ثواب و عقاب حمل کرده اند. این حمل گرچه نسبت به مطلق لقاء و بعض آیات و اخبار چندان بعید نیست، ولی نسبت به بعض ادعیه معتبره و روایات موجود در کتب معتبره و بعض روایات مشهوره، که علمای بزرگ به آنها استشهاد کرده اند، حمل بعیدی است.
البته مقصود آنان که راهی برای لقاءاللّه و مشاهده جمال و جلال حق بازگذاشته اند, این نیست که اکتناه ذات مقدس حضرت حق جایز است، یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی, احاطه بر آن ذات محیط، علی الاطلاق ممکن است؛ بلکه امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت، از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است؛ لکن آنها که مدعی این مقام هستند، گویند: پس از تقوای تامّ تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و طی کردن ریاضات قلبی، قلب سالک, صافی و مورد تجلیات اسمائی و صفاتی می گردد و حجاب های بین عبد و اسماء و صفات, خَرق می شود و عبد, فانی در اسماء و صفات می گردد و متعلق به عزّ قدس و جلال می شود و در این حال، بین روح سالک و حق, حجابی جز اسماء و صفات باقی نمی ماند و ممکن است برای بعضی از ارباب سلوک, حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق میگردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببیند.
در حدیث شریف آمده است: «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»؛ جان مؤمن به روح خدا بیشتر پیوسته است تا شعاع آفتاب به آفتاب.
به نظر امام خمینی (ره) لقاءاللّه که قرّة العین اولیاء است، در صورتی حاصل می گردد که چشم باطنی قلب گشوده شود و چشم باطنی قلب در صورتی گشوده می شود که سالک الی الله با تمام وجود به یاد حق باشد و به باطن قلب, توجّه مطلق به آن ذات مقدّس داشته باشد.
در روایات آمده است که هرکس لقاء خدا را دوست داشته باشد, خدا هم ملاقات او را دوست خواهد داشت:
راوی می گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) گفتم: اصلحک الله! کسی که دوست داشته باشد دیدار خداوند را، خداوند نیز دیدار او را دوست دارد؟ و کسی که از دیدار خدا خشمناک باشد خدا نیز از دیدار او خشمناک می شود؟ فرمود: آری! عرض کردم: به خدا قسم همانا ما کراهت داریم از مرگ. فرمود چنین نیست که تو فکر می کنی این در وقت دیدار مرگ است. وقتی که دید آنچه را که دوست دارد نیست چیزی محبوب تر پیش او از ورود بر خدای متعال و خدا دوست می دارد دیدار او را. و وقتی می بیند چیزی را که کراهت دارد پس نیست چیزی مغبوض تر پیش او از دیدار خدا و خداوند خشم دارد دیدار او را.
چون راوی، موت را ملازم با لقاءاللّه تصور کرده، یا مقصودش از لقاءاللّه نفس موت بوده است، از این جهت، کراهت از موت را کراهت از لقاءاللّه تصور کرده و این سؤال را پرسیده و حضرت جواب داده که مطلق کراهت, میزان نیست؛ بلکه وقت مردن که مشاهده آثار ملکوت و عوالم دیگر می شود, میزان است. در مناجات شعبانیه أمده است:
«إلهی، هب لی کمال الإنقطاع إلیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلی معدن العظمة، و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک.»؛ بارالها! بریدگی همه جانبه (از متعلّقات دنیوی) برای توجّه به خودت را ارزانیم فرما، و چشم دل هایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل، پرده های نور را دریده، به معدن عظمت و جلال برسد و جان هایمان به عزّ قدس تو تعلق یابند.
بعضی از علما برای لقای خداوند سه معنا ذکر کرده اند: اول: درک ثواب خداوند؛
دوم: درک محبت و رضایت خداوند؛
سوم: درک قلبی اسماء و صفات خداوند.
و برای شوق به لقای پروردگار هم مراحلی برشمرده اند:
١. در مرحله اول، توجه اجمالی به ذات پاک نامحدود حق تعالی و سپس انجام وظایف واجب بندگی است. در این مرحله، امید به ثواب و فرار از عقاب, انگیزه بنده از عبادات است.
٢. انسان به تدریج لذت بندگی را چشیده و انگیزه اش از عبادت، تحصیل رضای او می گردد.
٣. پس از این مرحله، رابطه محبتی مخصوص بین او و خداوند برقرار می شود و او را به انجام مستحبات وامیدارد.
۴. پس از حصول محبت الهی در قلب بنده و نیز ظهور محبت خداوند به او, اشتیاق او به حق تعالی بیشتر میشود؛ به گونه ای که دیگر عبادت او، نه برای نیل به بهشت است و نه برای فرار از عذاب دوزخ؛ بلکه برای شکرگزاری و محبت به حق تعالی است.
٨. فراهم آورنده توشه تقوا برای روز جزا «متزودة التقوی لیوم جزائک»
جرجانی در تعریف تقوا آورده است:
«التقوی فی اللغة بمعنی الاتقاء وهو اتخاذ الوقایة وعند أهل الحقیقة هو الاحتراز بطاعة الله عن عقوبته وهو صیانة النفس عما تستحق به العقوبة من فعل أو ترک والتقوی فی الطاعة یراد بها الإخلاص وفی المعصیة یراد به الترک والحذر»؛ تقوا در لغت به معنای «اتقاء» است و اتقاء عبارت است از اتخاذ و برگرفتن «وقایه» (آنچه مایه مصونیت و حفاظت انسان از آفات و آسیب هاست و او را از ورود به مهلکه یا وارد آمدن آفت وآسیب، مصونیت می بخشد) و نزد اهل حقیقت, عبارت است از احتراز به وسیله طاعت خدا از عقوبت او, و آن, صیانت نفس است از آنچه به سبب آن مستحق عقوبت می گردد؛ اعم از فعل یا ترک. و مراد از تقوا در مورد طاعت, إخلاص است و در مورد معصیت, ترک و برحذر بودن.
حفظ کردن انسان، خود را – به رغم تمام تمایلات وغرائز حیوانی – از رفتن برخلاف طریقه ای که بینش ایمانی و گرایش فطری او اقتضاء می کند, تقوا نامیده می شود.اهل معرفت دارای دو مقام شامخند: یکی تقوا، که کمال آن، ترک غیر حقّ است، و دیگری یقین، که کمال آن، مشاهده حضور محبوب است.
کیفیت سیر و سلوک إلیاللّه به دو بخش مهم قابل تقسیم است: یکی تقوا با همه مراتب آن، که تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی اللّه در آن مندرج است، و دیگر، ایمان با تمام مراتب و شئون آن، که اقبال به حق و رجوع و اِنابه به آن ذات مقدّس در آن مندرج است.
التزام به قناعت و تقوا, آسایش دنیا وآخرت را به دنبال دارد.تقوا دارای مراتب و منازلی است که عبارتند از:
١. تقوای ظاهر، که نگاه داری ظاهر از آلودگی ها و ظلمت معاصی قلبی است، و این تقوای عامّه است.
٢. تقوای باطن، که نگاه داری و تطهیر آن از افراط و تفریط و تجاوز از حد اعتدال در اخلاق است، و این تقوای خاصّه است.
٣. تقوای عقل، که انسان را از صرف آن در علوم غیر الهی نگاه میدارد. مراد از علوم الهی, علومی است که مربوط به شرایع و ادیان الهی باشد و جمیع علوم طبیعی و غیر آنها که برای شناخت مظاهر حق است, الهی است و اگر برای شناخت مظاهر حق نباشد، در شمار علوم الهی نیست؛ هرچند مباحث مبدأ و معاد باشد و این, تقوای اخصّ خواص است.
۴. تقوای قلب، که نگاه داری آن است از مشاهده و مذاکره غیر حق، و این تقوای اولیای الهی است و مقصود از حدیث شریف: «انا جلیس من جلسنی» همین خلوت قلبی است.
کسی که متّصف به همه مراتب تقوا باشد، دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قوای ظاهر و باطن او سالم خواهد بود و ریشه عداوت و دشمنی، از باطن قلبش منقطع می شود؛ هرچند مردم با او عداوت و دشمنی ورزند.
٩. عامل به سنن اولیای الهی «مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِیائِک» [أَنْبِیائِک]
جرجانی در تعریف سنت گوید:
«سنت» در لغت به معنای طریقت و راه و روش است؛ پسندیده باشد یا ناپسند, و نیز به معنای عادت است. و در شریعت عبارت است از طریقت و راهی که در دین – بدون این که واجب باشد – درنوردیده شده است. پس سنت چیزی است که پیامبر بر آن مواظبت یا گاهی آن را ترک می کند.
«سُنَّت» اصطلاحی حدیثی، عرفانی و اصولی است و در لغت, طریق محموده یا مستقیم را گویند و در اصطلاح اهل حدیث, اقوال یا تقاریری است که از رسول (صلی الله علیه و آله) یا سایر معصومین (علیه السلام) صادر شده است. در عبادات، نافله را سنت گویند. خلاصه این که سنت، یا قول است یا فعل یا تقریر و طریقه حسنه و سیئه، هر دو را سنت گویند؛ چنان که در حدیث آمده است که رَسُولُ خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
سنت بر شریعت نیز اطلاق می شود. امور مستحبه را نیز سنت گویند. بعضی از عرفاگفته اند: سنت, ترک دنیاست و فریضه، صحبت با مولاست؛ زیرا سنت بر ترک دنیا و کتاب (قرآن) بر صحبت مولا دلالت دارد. پس هرکس سنت و فریضه را بیاموزد, به کمال دست یافته است.
«استنان» یعنی پیروی از سنّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که نمونه ای از فضیلتی است که در زیارت امین الله درخواست می شود:
«مستنّةً بسنن أ ولیائک» و در سایر ادعیه نیز محور تقاضاست.
بهترین سنت و روش, آن است که با فطرت انسان انطباق کامل داشته باشد و آن، فقط روش انبیاء (علیه السلام) است و اگر کسی بخواهد به دلدار و حضرت دادار برسد, باید بر این راه و روش برود.
١٠. پیراستن جان از اخلاق دشمنان خدا «مُفَارِقَة لِأَخْلَاقِ أَعْدَائِک» از این تعبیر چنین برمی آید که اخلاق از منظر اهل بیت (علیهم السلام) که در اوج معرفتند, دو گونه است:
– اخلاق اولیا و دوستان خدا
– اخلاق دشمنان خدا.
دوستان خدا جان خود را به اخلاق الهی آراسته و متخلق به اخلاق الهی گردیده اند. آنان نخست, روح خود را از رذایل اخلاقی پیراسته و آن گاه آن را به فضایل اخلاقی آراسته اند. اما دشمنان خدا که جانشان به بزرگ ترین رذیله اخلاقی که کفر و شرک است, آلوده است؛ از اخلاق بندگی بهره ای ندارند و به انواع رذایل آلوده اند.
١١. رویگردان از دنیا و مشغول حمد و ثنای خدا «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَنَائِک»
یکی از آفت های بزرگی که آدمیان را تهدید می کند, دلبستگی بیش از حد به دنیا و با همه توان به آن پرداختن و از ستایش و ثنای خدا غافل شدن است. اگر آدمی به جای آن که به باطن دنیا بنگرد, همواره به ظواهر و زرق و برق آن چشم بدوزد و دنیا را هدف قرار دهد، کور می شود, ولی اگر آن را وسیله و دستمایه عبرت و معرفت قرار دهد, بصیرت را ارمغان می برد. علی (علیه السلام) می فرماید: «
جنادة بن ابیامیه در آستانه شهادت امام مجتبی (علیه السلام) بر او وارد شد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا! مرا موعظه کن. حضرت در آغاز موعظه اش به جناده فرمود:
«اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک وَ اعْلَمْ أَنَّک تَطْلُبُ الدُّنْیا وَ الْمَوْتُ یطْلُبُک.. . » ای جناده! خود را آماده سفر آخرت و مرگ کن و توشه آخرتت را قبل از رسیدن مرگ، آماده کن و بدان که تو دنیا را می طلبی و مرگ، تو را می طلبد.
هرکس از یاد خدا و آخرت غافل شود و با دنیا انس گیرد, دنیا او را می فریبد و به زمین می زند؛ چنان که علی (علیه السلام) می فرماید:
«أَنِسُوا بِالدُّنْیا فَغَرَّتْهُمْ».و برعکس, هر مؤمنی از دنیا فرارود و آن را فرونهد, در آسمان معرفت اوج می گیرد و حلاوت حبّ خدا را می چشد. امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«إِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه.. . » ادعای محبت خدا از کسی که محبت دنیا در خانه دلش ساکن شود، پذیرفته نیست. و میفرماید:
هنگامی که مؤمن خویش را از (تعلقات و دلبستگیهای) دنیا تخلیه کند، (به آسمان کمال) صعود کند وحلاوت حبّ الله را بیابد. امام سجاد (علیه السلام) صورت بر قبر نهاد و گفت:
این بخش از زیارت امین الله, در بردارنده بهترین و پرمعناترین مضامین است. زائر اینک در اوج قله معرفت قرار گرفته و در برابر عظمت آفریدگار عالم, با شگفتی و حیرت و خاضعانه عرضه می دارد که خدایا! دل های آنان که در برابر عظمت و جلال تو خاضعند, نسبت به وجودت غرق شگفتی است.
در ذات و کنه حضرت حق نباید اندیشه کرد که جز حیرت و بهت، چیزی عاید نمی گردد؛ بلکه باید با اندیشه در اسماء و صفات و آثارش او را شناخت. البته این حیرت, حیرتی شورافکن و ممدوح است و چنان که گفته اند، نام مقدس الله در اصل «اله» بوده و اله به معنای «ماءلوه» یعنی معبود یا متحیرفیه است. ماءلوه بودن خدای سبحان از آن روست که همه عقل ها و دل ها درباره آن ذات اقدس، متحیر و سرگردانند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در زیارت امین الله به خدای سبحان عرض می کند: بار خدایا! دل های خاشعان و خداترسان، واله و حیران توست: «اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة».
تحیر در ذات حق تعالی، تحیری ممدوح و زیباست. تحیر و سرگشتگی برای انسان راه نپیموده، رنج آور و برای سالک به مقصد رسیده, شیرین و لذت بخش است. تحیر انسان به مقصد نرسیده، مانند تحیر رهگذر تشنه ای است که در دامنه کوه سرگردان است و به چشمه های آب کوهستان دسترسی ندارد؛ اما تحیر سالک واصل همانند تحیر ره پویی است که با راهنمایی آشنای راه، چشمه ساران کوهستان را یافته، با مشاهده چشمه های فراوان، متحیر مانده که از کدام چشمه بنوشد و تن تب زده از عطش خود را به کدامین چشمه بسپارد.این تحیر شورانگیز، ویژه ره یافتگان و واصلان است؛ از این رو رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مناجات خود با خدای سبحان عرضه می داشت: بارخدایا! تحیرم را درباره ذات خودت افزون کن: «ربّ زدنی فیک تحیرا» و این همان تحیر ره یافتگان و واصلان است که در حیرتند از کدام نام خدای سبحان تبرک جویند و از کدامین چشمه سار زلال فیض الهی بنوشند